اتوبان خاطرات

باید نوشت تا فهمید که از کجا به کجا رسیده ای یا کشیده شده ای

اتوبان خاطرات

باید نوشت تا فهمید که از کجا به کجا رسیده ای یا کشیده شده ای

اتوبان خاطرات

رهبــــــــــــرا
من مصطفی ای دیگرم
فرمان بده

آخرین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است

چند روز پیش یه خبری شنیدم که باعث شد یه اتفاقی بیافته و منم یاد قدیما بیافتم. خبر تقریبا ناراحت کننده ای بود برام یا شاید هم خبر خوبی بود. نمیدونم. به هر حال هر چی که بود به راحتی یه روز کاریم رو از من کامل گرفت. یعنی یه روز کامل برنامه هام رو گذاشتم کنار و از طرفی هم میدونستم قول دادم و باید به کارام برسم. برای همین تونستم خودمو زود جمع کنم و سریع با یه روحیه خیلی بالا به کارام با سرعت برسم. تقریبا الان به حالت نرمال رسیدم. حالا از این داستان که بگذریم میخواستم بگم یاد چی افتادم و چه درسی رو میخوام از این قضیه بگیرم.

یادم میاد وقتی ترم سه دوران کارشناسی بودم خیلی فعالبت می کردم. یعنی میشه گفت هر کاری میکردم و هیچ ترسی هم از هیچی نداشتم. جالبه که بدونید ترم سه رشته برق تازه سختی های درسی شروع میشه و منم دقیقا همون ترم آنقدر فعالبت غیر درسی میکردم که یادم میاد سر اصلی ترین درسه رشته خودم یا نمی رفتم یا اگرم میرفتم همش در حال پیام دادن بودم و آخرشم وسط کلاس میزدم بیرون.(البته الان واقعا کارم رو تایید نمیکنم) خلاصه وضعیت طوری بود که من حدودا ساعت دو شب یا همین حول و حوش میومدم اتاق و بدون اینکه لباس عوض کنم وسط اتاق میخوابیدم . صبح هم نمیدوم 4 بود 5 بود خلاصه همین حدودا بیدار میشدم و باز میرفتم بیرون، یادمه اون ترم یعنی ترم سه بهترین دوران زندگیم بود. خیلی خسته بودم اما خیلی خوشحال بودم. درسا هم البته فشار خودشو گذاشت ولی بازم خداروشکر، همه رو گذروندیم (حالا نمره هاش بماندلبخند) خلاصه هیچوقت دیگه اون احساس ترم سه رو نداشتم تا همین امروز و دیروز. نمیدونم همه اینطورن یا نه ولی من فهمیدم که زمانی من راضی ام که با سرعت و بدون وقفه و با تمام وجودم کار کنم حتی اگه خواب 4 ساعته ام به 2 ساعت کاهش پیدا کنه. این روزا به خاطر عقب موندگی که داشتم بدون وقفه کار کردم و خودمو تقریبا رسوندم به همونجایی که باید باشم و این مدل کار کردن منو یاد اون دوران خوب انداخت. اما درسی که میخوام از این قضیه بگیرم اینه که واقعا چرا ما همیشه نباید فکر کنیم که تو حالت اضطراریم؟ حالا وجدانا باز من خیلی بد نیستم، من حالت عادیش هم همین 4 تا 5 ساعت بیشتر نمیخوابم. حالا بعضی ها عادی ان مثلا 7 تا 8 ساعت میخوابن اما دیگه بعضی ها شورشو در آوردن یعنی چی خب مثلا 15 ساعت میخوابی؟

حرفم اینه که چرا نباید همیشه مثل این دو روز باشم و با تمام وجودم کار کنم؟ مگه امام زمان من تو غیبت نیست؟ چرا اونطوری که باید احساس نیاز نمیکنم بهش؟ من باید ثانیه ثانیه هم پر از یاد امام زمان باشه، حتی همون دو ساعتی که میخوام بخوابم.

به هر حال برام جالبه و یه جورایی واضحه که چرام امام زمان ما نمیاد خب واقعا احساس نیاز نمیکنیم، چرا دغدغه ندارم؟ البته نه دغدغه عادی ها، دغدغه وحشتناک، باید پریشون باشیم، باید تند باشیم، باید از خودمون بزنیم، باید از خواب بزنیم ... باید کاری کنیم، اینجوری که نمیشه.

به هر حال برا خودم تلنگر خوبی بود این اتفاق ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۵ ، ۲۰:۵۹
** 117 **

امروز یکی از دوستانم منو برای جلسه دفاع از پایان نامه دعوت کرد. قبل از اینکه بره محل جلسه من باهاش بودم. مشخص بود که بنده خدا استرس داشت. هنوز نیم ساعت مونده بود به زمان دفاع، کل زمان باقی مونده برای اینکه برسیم به محل مورد نظر هم 5 دقیقه نمیشد، میگقت می ترسم نرسم. جدای از اینکه سعی کردم آرومش کنم تو این فکر بودم که چطور اونایی که راه رو برای این دانشجوها باز کردن و اونا رو وارد دانشگاه کردن میخوان فردا جواب پس بدن؟ دانشجویی که این همه زحمت میکشه و این همه استرس رو تحمل میکنه و سرانجام از هیچ نوع امنیت شغلی ای برخودار نمیشه. خلاصه دفاع تموم شد و دوستم هم خیلی خوشحال بود. من این بنده خدا رو خیلی دوست دارم و براش احترام زیادی قائلم. این دوستم اصلا چهره مذهبی به اون شکل نداره، اصلا هم نمیدونم واقعا نماز میخونه یا نه؟ البته اینو میدونم که به هیچ وجه سیاسی نیست، خلاصه میشه گفت تفاوت بنیادی با هم داریم یه جورایی ولی من واقعا دوسش دارم چون اون یک انسان کاملا مودب و با اخلاقیه، خیلی منطقیه و خیلی از شئونات رو رعایت میکنه، دل رئوفی داره، روح سالمی داره و خیلی ویژگی های خوب دیگه. خیلی هم جالبه که من تا امروز نمیدونستم بنده خدا دوست ما سید هم هست.  به هر حال امروز از این لحاظ روز خوبی بود و دوباره یه درس تکراری رو برای خودم مرور کردم. همیشه به اطرافیانم میگفتم بابا واقعا کسی که مثلا چهره مذهبی داره و نماز میخونه و ... ولی اخلاق رو رعایت نمیکنه چطور با کسی که پایه های اساسی اخلاق رو رعایت میکنه مقایسه میکنید؟ برای همین بود که همیشه میگفتم ای کاش تو حوزه علمیه به جای اینکه به طلاب بگن برین مردم رو به نماز و روزه دعوت کنید، بهشون بگن برید اخلاق رو تو جامعه پیاده کنید اونوقت نماز و روزه همونطوری که شایسته اش هست جا میافته برای دل های پاک. نمیدونم چقدر درسته یا غلط اما وضعیت جامعه امروز رو وقتی می بینم و فکر میکنم، میگم شاید این وضعیت همش هم به خاطر تبلیغات یکسری مخالف نباشه، شاید همه اش به خاطر خرابکاری یه عده مذهبی نما نباشه، شاید واقعا یه قسمتش برگرده به اصرار بی چون و چرا روی نماز و روزه و تقلید؟!!

به هر حال امروز این اتفاق و این تفکر بار دیگه منو یاد تمام دوستان خوبم انداخته که روزگاری باهاشون دعای ندبه میخوندم. البته اونا منو یادشون رفته، راستش حق هم دارن، من دورادور خبرشون رو دارم، ما شا الله همشون بابا شدن، ان شا الله هر کجا که هستن خدا پشت و پناهشون باشه، دلم براشون تنگ شده :(.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۳۸
** 117 **